سمپاد؛ تعبیری فروریخته
آنچه که از سمپاد به ما گفته شد بسیار متفاوت از چیزی بود که تجربه شد.
پیش از این میپنداشتم تبعیض بین مدارس سمپاد، سخنی بیاساس است تا اینکه به محیط مذکور وارد شدم.
این یادداشت صرفا تجربهای شخصی است و هیچگونه توصیه و رهنمودی، اکیدا نمیبایست که از آن برداشت شود. هر شخص شرایط منحصر به خود را دارد.
سمپاد همواره تحت عنوان بستری برای توسعه علمی-فردی به من معرفی شده بود. انسانهایی پویا و سرزمینی آرمانشهرگونه که همواره در رویای خود ورود به آن را در سر میپروراندم.
اندکی که گذشت، رویای ورود به دعای خروج تبدیل گشت. اندک اندک به این واقعیت رسیدم که سرزمین مدنظر، در مدارس سمپاد پایتخت وجود دارد و نه در محل سکونت نویسنده.
تفاوت بهحدی بسیار است که گنجایش آن نیست. عقبماندگی مدرسه از فنآوری، مطالب و وقایع و... تنها بخشی از آن است.
بهنوعی احساس رهاشدگی و فراموششدگی در مدرسه جاریست. این واقعه، موجب آن شده است که قریب به اکثریت دانشآموزان نیز با این امر همراه گشته و خود موجبات تبعیض هرچه بیشتر را ایجاد کنند. حکایت است که فردی در کنار جوی آب مشغول خوردن لجن بود. رهگذری پرسید که چرا لجن میخوری؟ فرد لجنخوار نیز سر برآورد و پرسید که لجن چیست؟ ره گذر در پاسخ گفت که هیچ. مشغول باش.
حال این وضعیت فعلی است. سیاستهای نادرست باعث عقبماندگی فکری اکثریت از دانشآموزان دیگر شده است. بهنوعی که اصولا برخی میپرسند چرا برنامهنویسی؟ چرا درس x؟ چرا سطح بالاتری از آموزش؟ و...
امید است که اصلاح شود.
- ۰۱/۰۹/۱۱