در همتنیدگی دیار و کوری
به ادامه مطلب مراجعه شود. صرفا برای کوتاهسازی.
به ادامه مطلب مراجعه شود. صرفا برای کوتاهسازی.
تعفن گندآب جاری در این مرز و بوم مشمئزکننده است. لجنخواری بدلی از ارزش شده و گویی بالکل مسئله تاریخ و تمدن و فرهنگ ایرانی (نه آن دیدگاه صفر و صدی درموردش) و مفاهیم اسلامی و محلول این دو که هرکدام بخشهایی جدا نشدنی از فرهنگ پیشفرض قریب به اکثریت متولدین و ساکنین ایران هستند، بهطرز منزجر کنندهای تبدیل به بازیچهای شدهاند که عدهای برای مسخر عقلشان استفاده میکنند تا جهلشان را بر ظرفیت داناییشان مسلط کنند. قصد دارم در چند قسمت به تشریح وضعیت بپردازم و قصد ندارم به دنبال مقصر و یا راه حل بگردم و توانایی آن را هم ندارم؛ اگر مقصود مقصر باشد، چه بسا خود نیز مقصر باشم. یادداشتهای پیش رو هیچ ارتباطی به مواضع سیاسی اشخاص مختلف ندارند و از زاویه دید شخص نویسنده هستند.
میبایست بر قلم خود، بیش از پیش مواردی را اعمال کنم.
محتمل است که این سوال برای عدهی کثیری مطرح شده باشد که:
آیا من هم میتوانم درمورد یک کتاب نظر بدهم؟
پاسخ به این سوال، حداقل برای من، در یک یادداشت نمیگنجد و کما اینکه مطالعهی کافی در این زمینه ندارم. غرض از این یادداشت، آغاز سلسله نوشتارهایی منباب امر مطروحه است.
نظرات شخصیام را در این یادداشتها مطرح خواهم کرد تا در آینده بهصورتی بهتر و رساتر، تحت عنوان "آموختههای حدود نقد و نظر" به نوشتههای خود پاسخ دهم.
آنچه که از سمپاد به ما گفته شد بسیار متفاوت از چیزی بود که تجربه شد.
پیش از این میپنداشتم تبعیض بین مدارس سمپاد، سخنی بیاساس است تا اینکه به محیط مذکور وارد شدم.
این یادداشت صرفا تجربهای شخصی است و هیچگونه توصیه و رهنمودی، اکیدا نمیبایست که از آن برداشت شود. هر شخص شرایط منحصر به خود را دارد.